سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدا کند که مرا با خدا کنی آقا

در زندگی توده از مردم ما-که زندگی شان توده ای انباشته از عقده ها و رنج ها

وجراحت هاو امید های به باد رفته و خواستن های سر کوفته است

عاشورا زانوی مهربان سر نهادن

ودامن محرم گریستن است

و در این فاجعه هولناک بشری

هر کس فاجعه خویش را نمینالد و دل هایی که

در این که در این روزگار

نه حق انتخاب،که حق احساس

و چشم هایی که نه نگاه،که حق اشک
و

حلقوم هایی که نه فریاد ، که حق ناله نیز ندارن

از عاشوراست، که حق های هر ساله خویش میستانندو به هر جا که میگریزند

کربلاست و هر ماهی که بر آنان میرسد محرم استو هر روزی که برایشان میگذرد

عاشوراست


نوشته شده در یکشنبه 89/9/21ساعت 12:15 عصر توسط قاهری نظرات ( )

سلام به همه دوستان خوبم

امیدوارم حالتون خوب باشه

اگر زحمتی نیست اگه مطالب قشنگی دارباره محرم در دست دارید از ما دریغ نکنید تا با اسم خودتون تو وبلاگ بذارم

ممنون از همه خوبیاتون


نوشته شده در پنج شنبه 89/9/11ساعت 12:42 عصر توسط قاهری نظرات ( )

محرم در راه است....... چند صباحی تا محرم باقی نمانده

دوستان این یه دلنوشته شخصی وبااشک خودم نوشته شده جسارتی به کسی نشه

داره کم کم دلمون حسینی میشه داره کم کم حال و هوامون حسینی میشه صبح ها که دارم میرم بیرون میبینم تو خیابون ها یه پرچم یا حسین اضافه شده وهمه و همه منتظر محرمتند.ولی حسین جان من چی؟من چه کنم ؟من چی بگم؟حسین من رو که باید بشناسی؟همونیکه تو مکتبت بزرگ شدم ؟همونیکه زمزمه اولین کلام های بچگیم تو بودی!همونیکه که اسم حسین رو هرجا میشنید باز براش تازگی داشت.اره حسین جان منم همونیکه دیگه الان تو مکتبت راهش نمیدی همونیم که دیگه توفیق گریه کردن رو بهش نمیدی و همونیم که دیگه بوی محرمت به مشامم نمیرسه.باخودم داشتم میگفتم که اگه تو هم من رو بطلبی با چه رویی بیام با چه دستی بیام برات سینه زنم باهمون دستی که گناه کردم!!!!باکدوم پایی وارد مجلست بشم باهمون پایی که وارد مجلس گناه شدم!!!باکدوم چشمی برات گریه کنم باهمون چشمی که گناه کردم!!!با کدوم لباس مشکی تو هیئتت بیام همونیکه برای شهرت پوشیدم.

حسین جان بذار که الان دارم گریه میکنم یه چیزی بهت بگم امسالم بذار بیام تو دستگاهت شاید ادم شدم.


نوشته شده در پنج شنبه 89/9/11ساعت 8:46 صبح توسط قاهری نظرات ( )

شب بود و دلم دوباره غم گرفته بود

به یاد کربو بلا برا حرم گرفته بود

داشتم از غصه میمردم به یاد کربو بلا

گفتم امشب و میرم زیارت امام رضا

رفتمو رو به ضریح با صفاش زانو زدم

حرفای دلمو پیش ضامن اهو زدم

گفتم ای امام رضا تو رو به حق مادرت

یه نگاهی کن به دل سیاه این کبوترت

من غلامتم تو باید به دلم شاهی کنی

برای زیارت حسین منو راهی کنی

میونه درد و دلا توی همین حالو هوا

دیدم انگاری نشسته روبروم امام رضا

دیدم آقای غریبم داره گریه میکنه

سر تکون میده داره ازم گلایه میکنه

میگه ای اونی که حال خودتو خوب میدونی

تو که از صبح تا شب داری دل منو میسوزونی

با چه رویی اومدی پیش من امام رضا

با چه رویی اومدی میخوای بری کربو بلا

به حریم ما تا محرم نشی فایده نداره

کربلا بریو ادم نشی فایده نداره

به آقام گفتم امام رضا به حق مادرت

یه نگاهی کن به دل سیاه این کبوترت

تا که از صدقو صفا عاشق و مبطلا بشم

اونجوری که تو میخوای زائر کربلا بشم


نوشته شده در سه شنبه 89/9/9ساعت 6:11 عصر توسط قاهری نظرات ( )

به شیطان گفتم : لعنت بر شیطان - لبخند زد

پرسیدم چرا میخندی؟پاسخ داد از حماقت تو خنده ام میگیره

پرسیدم مگر چه کرده ام،گفت مرا لعنت میکنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکردم

با تعجب پرسیدم؟پس چرا زمین میخورم

جواب داد .نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای ،نفس تو هنوز وحشی است.تو را زمین میزنه

پرسیدم پس تو چه کاره ای

پاسخ داد:هر وقت سواری آموختی برای رم دادن تو خواهم آمد فعلا برو سواری بیاموز


نوشته شده در سه شنبه 89/9/9ساعت 2:48 عصر توسط قاهری نظرات ( )

<   <<   6   7   8      >



Design By : ParsSkin.com