سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدا کند که مرا با خدا کنی آقا

 

وقتی چترت خداست ،

بگذار ابر سرنوشت هر چه میخواهد ببارد


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/16ساعت 9:17 صبح توسط قاهری نظرات ( )

4 راه رسیدن به آرامش :

1- نگاه کردن به گذشته و تشکر از خدا........

2- نگاه کردن به آینده و توکل به خدا..........

3- نگاه کردن به حال و توسل به خدا........

4- نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا...........


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/16ساعت 9:14 صبح توسط قاهری نظرات ( )

صدای ناز می­ آید

صدای کودک پرواز می­ آید

صدای رد پای کوچه­ های عشق پیدا شد

معلم در کلاس درس حاظر شد

یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد برپا

همه برپا

چه برپایی شده برپا

معلم نشأتی دارد

معلم علم را در قلب می­ کارد

معلم گفته­ ها دارد

یکی از بچه­ های آن کلاس درس گفتا بچه­ ها برجا

معلم گفت فرزندم بفرما

جان من بنشین

چه درسی

فارسی داریم

کتاب فارسی بردار

آب آب را دیگر نمی­ خوانیم

بزن یک صفحه از این زندگانی را

ورق ها یک به یک رو شد

معلم گفت

فرزندم ببین بابا

بخوان بابا

بدان بابا

عزیزم این یکی بابا

پسرجان آن یکی بابا

همه صفحه پر از بابا

ندارد فرق این بابا و آن بابا

بگو آب و بگو بابا  

بگو نان و بگو بابا

اگر بخشش کنی با می­شود با  با 

اگر نصفش کنی با می­شود با  با 

تمام بچه­ ها ساکت

نفس­ها حبس در سینه

به قلبی همچو آیینه

یکی از بچه­ های کوچه بن بست که میزش جای آخر هست و همچون نی فقط نا داشت به قلبش یک معما داشت

سوال از درس بابا داشت

نگاهش سوخته از درد ،

لبانش زرد

ندارد گوییا همدرد فقط ، نا داشت

به انگشت اشاره او سوال از درس بابا داشت

سوال از درس بابای زمان دارد

تو گویی درس­هایی بر زبان دارد صدای کودک اندیشه می­ آید صدای بیستون ، فرهاد یا شیرین ،  صدای تیشه می­ آید صدای شیرها از بیشه می­ آید

معلم گفت: فرزندم سؤالت چیست؟

بگفتا آن پسر آقا اجازه این یکی بابا و آن بابا یکی هستند؟

معلم گفت: آری جان من بابا همان باباست پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد

معلم گفت : فرزندم بیا اینجا چرا اشکت روان گشته؟

پسر با بُغض گفت این درس را دیگر نمی­ خوانم

معلم گفت فرزندم چرا جانم؟ مگر این درس سنگین است؟

پسر با گریه گفت این درس رنگین است

دوتا بابا ، یکی بابا !

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای من نالان و غمگین است ؟

ولی بابای آرش ، شاد و خوشحال است

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای آرش میوه از بازار می گیرد؟

چرا فرزند خود را در سخت در آغوش می گیرد؟ ولی بابای من هر دم ذغال از کار می گیرد

چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد؟

چرا بابای آرش صورتش قرمز ولی بابای من تار است؟

چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست می­ دارد؟

ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر به زور و ظلم می­ کارد

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند

چرا بابا مرا یک­دم نمی­ بوسد؟

چرا بابای من هر روز می پوسد؟

چرا در خانه آرش گل و زیتون فراوان است؟

ولی در خانه ما اشک و خون دل به جریان است

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای من با زندگی قهر است؟

معلم صورتش زرد و لبانش خشک گردیدند

به روی گونه­ اش اشکی ز دل برخواست

چو گوهر روی دفتر ریخت

معلم روی دفتر عشق را می ریخت و یک بابا ز اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشقش

بگفتا دانش آموزان بس است دیگر یکی بابا در این درس است و آن بابای دیگر نیست

پاک کن را بگیرید ای عزیزانم یکی را پاک کردند

و معلم گفت جای آن یکی بابا خدا را در ورق بنویس و خواند

آنروز خدا بابا

تمام بچه ها گفتند خدا بابا


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/22ساعت 10:52 صبح توسط قاهری نظرات ( )

 

 

قانون اول
خداوندا ! اعتراف می کنم به این که قران را نشناختم و به آن عمل نکردم .حداقل روزی ?? آیه قران را باید بخوانم ، اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این ?? آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم
تاریخ اجرا : ?/?/????

قانون دوم
پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا خواندم و حواسم جای دیگری بود در نتیجه دچار شک در نماز شدم . حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم روز بعد باید نماز قضای یک ?? ساعت را بخوانم .
تاریخ اجرا : ??/?/????

قانون سوم
خدایا اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد.حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید ?? ریال صدقه و ? رکعت نماز قضا به جا بیاورم.
تاریخ اجرا ??/?/????

قانون چهارم
خدایا اعتراف می کنم از این که شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شب پنج شنبه و شب جمعه باشد اگر به هر دلیل نتوانستم شبی را به جا بیاورم باید به جای هر شب ?? ریال صدقه و ?? رکعت نماز را به جا بیاورم .
تاریخ اجرا : ??/?/????

قانون پنجم
خدایا اعتراف میکنم به اینکه (خدا میبیند ) را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خود کار کردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبحهای جمعه سوره الرحمن را بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد ? صبح زیارت عاشورا و یک جز قران بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آنرا در اولین فرصت به اضافه ? حزب قران بخوانم.
تاریخ اجرا :??/?/????

قانون ششم
حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم باید به ازای هر صلوات ?? ریال صدقه بدهم و ??? صلوات بفرستم.
تاریخ اجرا : ??/?/????

قانون هفتم
حداقل باید در هر بیست و چهار ساعت ?? بار استغفار کنم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم در بیست و چهار ساعت بعدی باید ??? بار استغفار کنم و باز هم ??? به ??? تبدیل می شود.
تاریخ اجرا : ??/?/????

قانون هشتم 
هر کجا که نماز را تمام میخوانم باید ? روز روزه بگیرم.بهتر است که دوشنبه و پنجشنبه باسد.اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را انجام دهم در هفته بعد باید به جای دو روز ? روز و به ازای هر روز ???ریال صدقه بپردازم.
تاریخ اجرا : ??/??/????

قانون نهم
در هر روز باید ? مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم روز بعد باید ?? مسئله را بخوانم.
تاریخ اجرا : ??/?/????

قانون دهم
در هر بیست و چهار ساعت باید ? بار تسبیحات حضرت زهرا (س) برای نماز های یومیه و ? بار هم برای نماز قضا
بگویم.اگر به هر دلیل نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار ? مرتبه این عمل را تکرار کنم.
تاریخ اجرا : ??/?/????


نوشته شده در دوشنبه 90/1/15ساعت 9:56 صبح توسط قاهری نظرات ( )

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بندهخدایا ! خسته ام! نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده
او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم
که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری

نوشته شده در شنبه 89/12/14ساعت 6:51 عصر توسط قاهری نظرات ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >



Design By : ParsSkin.com